نقد هنری مدتهاست تحت سلطه دیدگاههای منحصربهفرد بوده است که اغلب تجارب و هویتهای متنوع موجود در آثار هنری را نادیده میگیرند. با این حال، مفهوم متقاطع بودن به عنوان چارچوبی قدرتمند برای درک و ارزیابی هنر به شیوه ای فراگیرتر پدیدار شده است. با در نظر گرفتن اینکه چگونه هویتها و ساختارهای اجتماعی متقاطع بر هنرمندان و منتقدان هنری تأثیر میگذارند، آشکار میشود که چگونه متقابل بودن میتواند منجر به نقد هنری فراگیرتر شود.
درک متقاطع بودن
متقاطع بودن، اصطلاحی که کیمبرل کرنشاو ابداع کرد، به ماهیت به هم پیوسته طبقه بندی های اجتماعی مانند نژاد، طبقه، جنسیت و جنسیت اشاره دارد که در مورد یک فرد یا گروه اعمال می شود. تصدیق می کند که افراد می توانند چندین اشکال تبعیض و امتیاز را به طور همزمان تجربه کنند و تجارب و دیدگاه های خود را شکل دهند.
ساختارشکنی دینامیک قدرت
نقد هنر سنتی اغلب از منظری منحصر به فرد، اغلب سفیدپوست و مردانه عمل می کند و از تجربیات و دیدگاه های گروه های به حاشیه رانده شده غفلت می کند. با این حال، متقاطع بودن، منتقدان هنری را وادار می کند تا پویایی قدرت را تجزیه کنند و تأثیر هویت های متقاطع را بر خلق و تفسیر هنر بشناسند. این ساختارشکنی امکان درک دقیق تر و جامع تری از آثار هنری و هنرمندان را فراهم می کند.
مرکز صداهای به حاشیه رانده شده
متقاطع بودن اهمیت تمرکز صداهای به حاشیه رانده شده در نقد هنری را برجسته می کند. منتقدان هنری با تصدیق تجارب و دیدگاههای متنوعی که توسط هویتهای متقاطع شکل میگیرند، میتوانند صدای هنرمندانی را تقویت کنند که از نظر تاریخی نادیده گرفته شدهاند یا کمتر بها داده شدهاند. این تغییر به سمت فراگیری، گفتمان هنری غنیتر و جامعتری را تقویت میکند.
به چالش کشیدن روایت های غالب
نقد هنری که ریشه در تقابلگرایی دارد، روایتهای غالب را به چالش میکشد و سوگیریهای ذاتی در نقد سنتی را آشکار میکند. با در نظر گرفتن چگونگی تلاقی جنبه های مختلف هویت، منتقدان می توانند پیچیدگی های آثار هنری را باز کنند و تفاسیر ذات گرایانه یا یکپارچه را به چالش بکشند. این رویکرد درک چند وجهی از هنر را تشویق می کند که تنوع را در بر می گیرد.
ترویج عدالت اجتماعی در هنر
وقتی تلاقی در نقد هنری ادغام می شود، به ابزاری برای ترویج عدالت اجتماعی در دنیای هنر تبدیل می شود. با تصدیق سیستمهای متقاطع ظلم و امتیاز در بازی، منتقدان میتوانند از بازنمایی بیشتر و رفتار عادلانه هنرمندان با پیشینههای مختلف حمایت کنند. این یک اکوسیستم هنری عادلانه تر و فراگیرتر را ترویج می کند.
نتیجه
متقاطع بودن چارچوبی دگرگون کننده برای تغییر شکل نقد هنری به عملی فراگیرتر و متنوع تر فراهم می کند. با شناخت پیچیدگیهای هویتها و تجربیات متقاطع، منتقدان هنری میتوانند گفتوگوی منصفانهتر و غنیتر را پیرامون هنر تقویت کنند. پذیرش تقاطع پذیری در نقد هنری، پتانسیل به چالش کشیدن سوگیری ها، تقویت صداهای به حاشیه رانده شده، و در نهایت ایجاد دنیای هنری فراگیرتر را دارد.